«تحقيقا اولين خانهاي كه براي انتفاع عبادي مردم نهاده شد، خانهاي است كه در سرزمين بكّه(مكّه) قرار دارد. اين خانه براي آن نهاده شد كه منشأ بركات فراوان و هدايت جهانيان باشد، در اين خانه نشانههاي فراواني بر توحيد خداست؛ از آن جمله «مقام ابراهيم» ـ سلاماللّه عليه ـ است و هركس وارد اين سرزمين شد، شرعا در امان است و حج اين خانه از طرف خدا بر آنان كه قدرت رفتن به سوي آن را دارند لازم گرديده و هركس استطاعت داشته و مُشرّف نشود، كفر عملي ورزيده است. تحقيقا ذات اقدساله، از همه جهانيان بينياز است.»
خداوند قبلاً فرمود: «فاتّبعوا ملة ابراهيم حنيفا و ماكان من المشركين»2، از ملّت ابراهيم پيروي كنيد و او از مشركين نبوده است. بديهي است يكي از بارزترين مصاديق پيروي ملت ابـراهيم ـ سلاماللّه عليه ـ «حرمت نهادن به كعبه» است.
آنـگاه فـرمود: «اِنّ اوّل بيت وضع للناس ...». خطاب به يهوديهايي كه مدعي بودند بر دين ابراهيم خليل هستند ميفرمايد: اگر شما بر ملّت ابراهيم هستيد، بايد بناي ابراهيمي را نيز گرامي بداريد، آن را قبله و مطاف بدانيد و اطرافش طواف كنيد. روي اين دوجهت آيه مزبور ، بعد از آيه «فاتبعوا ملّة ابراهيم...» آمده است.
همچنين ظاهرا اين آيه، ناظر به جواب شبهه ديگري است كه از ناحيه اهل كتاب القا شد. آنها به مسلمانان ميگفتند:
اولاً نسخ روا نيست و نميتوان باطلي را در دين ابراهيم خليل ـ ع ـ راه داد، قبله نمازگزاران بيتالمقدس است، چنانكه شما مسلمانان نيز قبل از آمدن به مدينه به طرف آن نماز ميخوانديد، حال از اين حكم خدا برگشته، به طرف كعبه نماز ميخوانيد، به اين خيال كه حكم قبله نسخ شده، در حالي كه نسخ ممكن نيست.
ثانيا: اين را به دين ابراهيم ـ ع ـ نسبت ميدهيد و وي را مسلمان دانسته خود را پيرو او ميدانيد. شما امر باطلي را حق دانسته به ابراهيم استناد داديد و گفتيد ما در اين امر پيرو او هستيم علاوه برآنكه نسخ را مرتكب شديد.
جوابي كه از اين شبهه داده ميشود اين است كه: نسخ البته جايز بوده و هيچ استحالهاي در آن نيست. حكم اصلي، قبلهبودن كعبه بود. «ان اول بيت وضع...» قبل از آن كه سليمان ـ سلام اللّه عليه ـ بيت المقدس را در فلسطين بنا كند، وجود مبارك ابراهيم خليل ـ ع ـ كعبه را در مكه بنا نهاد و قبل از آن كه بيتالمقدس قبله باشد، كعبه هم قبله بود و هم مطاف؛ پس اگر ما از بيتالمقدس به طرف كعبه برگشتيم، به همان قبله اول برگشتهايم؛ و اين كار، سيره ابراهيم و انبياي ابراهيمي بود. ذات اقدساله، وقتي جريان حضرت ابراهيم را شرح ميدهد، ميفرمايد:
حضرت ابراهيم فرزند و همسر خود را در آن سرزمين سوزان و غير قابل كشت آورده، گفت: خدايا! من ذريهام را در كنار خانه تو قرار دادم!، تا نماز را اقامه نمايند، يعني بهترين دودمان در برجستهترين سرزمين مأمور اقامه نماز شدهاند.
جمله «مباركا» و «هدي» يا منصوبند بنابرحال از متعلق «ببكّة»؛ يعني در حال مبارك و هدايت. يا حال است براي ضمير«وضع»؛ يعني «وضع مباركا و هديً.» يا «للناس مباركا و هدي» يا، «للذّي ببكة مباركا و هدي». بر همه اين احتمالات قابل تطبيق ميباشد، يعني كعبه هدايت است براي جهانيان كه همه ميتوانند از اين هدايت و بركت طرفي ببندند.
اوليت در قرآن كريم در موارد فراواني به كار رفته است كه نوعا نسبي است، ليكن اوليّت در آيه: «اوّل بيتٍ وضع للناس» نفسي است. اما در سوره مباركه «توبه» بعد از آنكه درباره حضور در مسجد اهل نفاق، ميفرمايد: «لاتقم فيه ابدا»؛ «در آن مسجد ـ ضرار ـ كه اهل نفاق اتخاذ كردند، حضور پيدا نكن» ميفرمايد: «لمسجد أُسِّسِّ عَلَي التّقوي من أوّل يوم اَحق ان تقوم فيه»3 «مسجدي كه روز اوّل براساس تقوا نهاده شده (مسجد قبا و...) شايستهتر است كه تو در آن اقامه كني و قائم باشي.4 نه مسجد ضِراري كه براساس نفاق بنا شده است.»
در اين آيه «أول يوم» نسبي است نه نفسي يعني در روز بناي آن، با تقوا و تقرب ساخته شده است.
مرحوم شيخ در «تبيان»5 ذيل آيه شريفه ميفرمايد: گاهي چيزي اول دارد، و آخر ندارد مثل «واحد» كه آخر ندارد چون پاياني براي عدد نيست (غيرمتناهي، لايَقفي). يا نعمتهاي بهشت كه اول دارد؛ زيرا مؤمنين بعد از ارتحال از دنيا، وارد بهشت ميشوند ولي آخر ندارد، چون در آن، جاودانند(خالدين فيها) پس لازم نيست هرچه اول داشت آخر نيز داشته باشد تا كسي بپرسد: اگر اوّل بيت اين خانه است، آخر بيت كدام است».
مفسرين ديگر6 نيز اين نكته را دارند كه لازم نيست اوّل، ثاني هم داشته باشد مانند كسي كه ميگويد: اين اولين سفر من است كه به حجّ مشرف شدهام؛ لازمهاش اين نيست كه حتما موفق به سفر دوم هم بشود. اول است يعني قبلاً نبوده، پس لازم نيست ثاني بيت هم باشد. البته ثاني بيت و ثالث بيت به عنوان «في بيوت أذن اللّه اَن ترفع و يذكر فيها اسمه»7 و مصاديق ديگر براي خانههائي كه جاي عبادت بندگانست، هست اما نه اين كه در مقابل كعبه، ثاني بيت نيز داشته باشيم.
اين سخن شيخ طوسي (قده) في نفسه خطاء نيست اما اين كه فرمود: «چيزي كه اول دارد ولي آخر ندارد» نظير نعمتهاي بهشت»، صحيح نيست؛ زيرا گرچه تنّعم نعمتهاي بهشت اول دارد و آخر ندارد اما خود نعمتهاي آن نه اول دارد نه آخر؛ بهشت الآن هم موجود است، نه اينكه بعد از دنيا خلق شود. نعمتهاي بهشت همواره بوده وهست و انقطاعي ندارد، مخصوصا آن جنّت و بهشتي كه «عِْنَدَمليكٍ مُقْتَدِر»8 است.
اوليت بالذّات، مخصوص خداوند است كه: «هو الأوّل و الاخر»9 و چيزي مثل فيض حق، كه نامحدود است؛« وكلّ مَنِّهُ قديم» و (دائم الفضل) است، اول و آخر ندارد امّا بالعرض نه بالذات، اولش به «هو الأول» وابسته است و آخرش هم به «هوالآخر» ولي ذات اقدس اله، اول و آخر ندارد بلكه خود بالذات اول و آخر است.
كعبه نه اولين خانه مسكوني، بلكه اولين معبدي است كه در روي زمين بنا شده و استفاده اين معنا، از آيه كه، اولين خانه ساخته شده كعبه است، مشكل به نظر ميرسد چون آيه اوّليتش را مقيد به مَعْبد بودن ساخته است.
گرچه ممكن است گفته شود، مكّه اولين سرزميني بود كه از زيرآب بيرون آمد ولي اثبات اولين خانه بودن كعبه از آيه مشكل است. البته آيه، نفي هم نميكند چون وصف و سائر قيود مفهوم ندارند، همانطور كه اطلاق نيز ندارند. مقصود از «مفهوم» نداشتن وصف و لقب آن است كه اگر دليل مطلقي داشتيم، جملهاي كه مشتمل بر لَقَب و وصف باشد مُقَيِّد آن اطلاق نيست نه اينكه ميتوان از جمله و صفيّه يالقبيّه، اطلاق اصطياد كرد، بين مفهوم نداشتن و مطلق بودن، فرق است؛ جملهاي كه وصف يا لقب در آن است مفهوم ندارد مگر آنكه در مقام تحديد باشد.
در مورد بحث اگر دليلي از خارج دلالت كرد كه اولين خانه بنا شده در روي زمين، براساس. «دحو الأرض» و... كعبه بوده اين آيه، مخالف با آن نيست. ولي اگر از اين آيه بخواهيم استفاده كنيم اولين خانه بناشده چه براي عبادت يا استراحت كعبه بود، مشكل است.
منظور از «بيت» نيز خصوص كعبه است كه در سوره مائده به اين صورت بيان شده:«جعل اللّه الكعبة البيت الحرام قياما للناس10». «قياما» مفعول دوّم «جَعَل» است ـ كعبهاي كه اين صفت را دارد كه بيت حرام است خداوند آن را عامل قيام براي همه مردم قرار داد: گرچه در آيه محل بحث فرمود: «مباركا و هدي للعالمين» اما سـرّ مبارك بودن، و هدايت جهاني را به دنبال داشتن، در آيات ديگر تشريح شد.
قبل از جريان حضرت ابراهيم ـ سلام اللّه عليه ـ اين بيت و سرزمين آن، مشخص بود؛ امّا حوادث فراواني از قبيل طوفان نگذاشت با همان وضع قبلي باقي بماند؛ آنچه فعلاً تاريخ روشني دارد ساختن اين بيت توسط ابراهيم خليل ـ سلام الله عليه ـ است وگرنه قبلاً هم اصل خانه بوده است.
سوره مباركه ابراهيم اين قسمت را به عهده دارد: «ربنا إني اسكنت من ذرّيتي بواد غير ذي زرعٍ عند بيتك المحرّم»11 وقتي ابراهيم ـ ع ـ همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل ـ سلام اللّه عليهماـ را به اين سرزمين آورد، هنگام توديع، هاجر به ابراهيم عرض كرد: «الي من تدعني»؟ ما را به چه كسي ميسپاري؟ فرمود: «الي ربّ هذه البنية» به پروردگار اين بناء!
لذا ابراهيم ـ ع ـ عرض كرد: «ربنا اني اسكنت...» سپس خواسته خود را بيان نمود كه: ربنا ليقيموا الصلاة فاجعل افئدة من الناس تهوي اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلّهم يشكرون»12 در اين سرزمين كه بحسب ظاهر، سوزان و غير معمور است آنان را اسكان دادم تا نماز را اقامه كنند، براي موفقيت آنها، دلهاي گروهي از مردم را به سمت آنان متوجه ساز؛ چون تو «مقلّب القلوب» هستي و آنها را نيز از ميوهها روزي ده تا شاكر باشند.
طبري در ذيل آيه مزبور نقل ميكند كه: اگر حضرت خليل ـ ع ـ گفته بود: افئدة الناس همه مردم اعم از يهود و نصاري و... حج بجا ميآوردند.
اين دعا را حضرت ابراهيم ـ سلام اللّه عليه ـ در سرزمين سوزاني بيان فرموده كه هيچ اثري از آباداني در آن نبود، مكّه تنها سرزمين باير و موات مصطلح نبود كه به آن «لم يُزرع» ميگويند، سرزمين غير مزروعي، به سرزميني گفته ميشود كه قابليّت آبادشدن را دارد ولي تاكنون آباد نشده و «غير ذي زرع» به سرزميني ميگويند كه نميشود آن را آباد ساخت چون كوهستاني، سنگلاخ و بدون آب است. زميني كه آب دارد ولي كسي روي آن كاري انجام نداده «لم يزرع» است از باب «عدم ملكه» يعني شأنيّت آبادي و كشاورزي را دارد. ولي از سرزميني كه سنگ خارا است و آبي ندارد و كسي در آن ساكن نيست «غير ذي زرع» تعبير ميشود.
از طرف ديگر چون قدرت ذات اقدس اله، بيكران است حضرت ابراهيم ـ ع ـ عرض كرد: «ربنا اني اسكنت من ذريّتي بوادٍ غير ذرع» يعني پروردگارا همه امكانات عادي در آن سرزمين منتفي است امّا تو هرچه بخواهي مـيتـوانـي! در ايــن مقطــع چند دعـا دارد: 1 ـ خدايا آنان را بر اقامه نماز موفق گردان «ربنا ليقيموا الصلوة» گرچه انگيزه است امّا خواستهاي ضمني را به همراه دارد، 2 ـ دلهاي مردم را نيز به سمتشان متوجه كن كه خواهان آنان باشند. 3 ـ آنان را نيز از ثمرات برخوردار ساز. در آخر وظيفه آنها را كه حقشناسي است گوشزد نموده كه: «لعلّهم يشكرون»13
دعاهاي اين مقطع در سوره مباركه بقره14 آمده كه ابتدا عرض كرد: «ربّ اجعل هذا بلدا آمنا»؛ «خدايا اين وادي غير ذي زرع را شهر امن قرار بده» سپس ساليان متمادي گذشت، چشمه زمزم به بركت اين دعا و استغاثه هاجر ـ عليها سلاماللّه ـ و ناله آن كودك؛ اسماعيل ـ ع ـ جوشيدن گرفته، كمكم پرنده و غير پرنده و قافلهها فراهم آمدند و آنجا «بَلد» شد و دعاي اول مستجاب گرديد. بار دوم كه حضرت ابراهيم ـ ع ـ تشريف آوردهند آنجا را شهر يافتند خواسته قبلي را با تغيير سياق، بار ديگر در سوره ابراهيم عرض كرد:
«و اذقال ابراهيم رب اجعل هذا البلد آمنا»15 كه در اينجا كلمه بلد با الف و لام تعريف ذكر شد در هردو حال «أمن» را از خدا خواست و اين خواسته را نيز خداوند برآورد لذا درباره آن چنين فرمود: آيا نميبينند همه جا قتل وغارت و آدمكشي است جز سرزمين مكه كه بلد امن است؟ «أولم يروا اناجعلنا حرما آمناً و يتخطّف الناس من حولهم أفبالباطل يؤمنون و بنعمة اللّه يكفرون».16 بيرون مكّه جاي آدم ربايي است («خطفه» يعني ربودن، كاري كه كركس و شاهين نسبت به گنجشك و كبوتر انجام ميدهند و آنها را در حال ناآگاهي و غفلت ميربايند) امّا ما اينجا را امن قرار داديم. اين امنيّت به دعاي ابراهيم خليل ـ سلام اللّه عليه ـ حاصل شد كه حكم فقهي نيز چنين است: «من دخله كان آمنا.17
غرض آنكه از جمله «عندبيتك المحرم» معلـوم ميشـود كـه قبل از ابراهيم ـ سلاماللّه عليه ـ نيز، كعبه به عنوان بيت حرام سابقه داشته، گرچه در اثر حوادث فراواني قبل از آن حضرت و بعد از وي چندين بار كعبه ويران شده، خواه به وسيله سيل يا حادثه ديگر همچون مورد هدف قرار دادن حجّاج پليد كعبه را از بالاي كوه ابوقبيس توسط منجنيق! و اين سنگهاي سياه كه ديوارهاي كعبه را تشكيل ميدهند، عين همان سنگهاي چند قرن قبل نيست.
از ايـن كـه در زمان ظهور اسلام، وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين ـ ع ـ بر بالاي دوش رسول خداـ صلي اللّه عليه و آله ـ پانهاده، بتها را فرو ريخت معلوم ميشود؛ بر حسب ظاهر و جريان طبيعي، كعبه تقريبا به اندازه قامت دو انسان متوسط بوده (يعني دوبرابر قد يك انسان).
البته آن بخش معنوي از اين حادثه كه وقتي حضرت علي ـ ع ـ پا روي دوش مبارك پيامبر نهاد دستش به هرجا كه ميخواست برسد ميرسيد، حساب ديگري دارد.
اين كعبه خراب شد. آنگاه خداوند دستور بازسازي كعبه را به ابراهيم خليل داد: «و اذ بَوَّأْنا لابراهيم مكان البيت»؛ يعني ما مهندسي كعبه را خود به عهده گرفتيم. نقشه آن را، كه در كجا ساخته شود، تنظيم كرده به ابراهيم نشان داديم سپس خطاب به او گفتيم: «ألاّتشرك بِي شيئا و طهّرِبيتي للطائفين و القائمين و الرّكع السجود»18... به هيچ چيز به من شرك نورز و خانهام را براي طواف كنندهها و نمازگزاران و راكعان ساجد پاكيزهنما تا هم معبد پاكان باشد هم قبله و هم مطاف پاكيزگان.
بيت المقدس، با همه قداستي كه دارد، ذات اقدس اله در قرآن آن را به خود اين چنين اسناد نداده است، تنها كعبه به خدا مستند است فرمود: «بيتي» خانه من: كعبه،«بيتاللّه» است.
سپس به ابراهيم خليل ـ سلاماللّه عليه ـ فرمود: تو اعلام كن مردم هم به سوي تو براي زيارت كعبه ميآيند. از تو گفتن و از مردم حضور بهمرساندن: «و أذّن في الناس بالحج يا توك رجالاً» جمله «يأتوك» جواب امر است؛ يعني سرانجام ميآيند به هرنحو ممكن هم پياده «و علي كل ضامر» هم با مركوبهاي لاغراندام. معلوم ميشود پيروان ابراهيم و آنان كه دعوتش را اجابت ميكنند يا پيادهها هستند يا اگر مركوب دارند لاغراندام است؛ البته آنان كه از امكانات بهتري برخوردارند، سواره هستند و مركوب فربه دارند، كمتر توفيق مييابند، «يأتين من كل فّج عميق»19 از هر درّه پرعمق ميآيند.
حاصل آنكه، ابراهيم خليل ـ سلام اللّه عليه ـ به دستور ذات اقدساله، مراحلي را طي كرد. ابتدا اين سرزمين كه معلوم بود سرزمين مكه است، جاي آن شناخته شده نبود بعد ابراهيم فرزند و همسرش را در آنجا نهاد و از خدا خواست كه آنجا را بلد امين قرار دهد.
بار دوم كه تشريف آوردند آن جا را «شهر» يافتند ولي مأمن بودن را مجدّداً مسألت نمود، دستور رسيد كه بايد اين خانه را نوسازي و بازسازي كني جاي آن را خداوند مشخص نمود، ايشان شروع به ساختن كردند، آنگاه در حين ساختن عرض كرد:
«تقبّل منّا اِنَّكَ أنت السّميع العليم»20 خداوند در باره كعبه ساخته شده فرمود: «جعل اللّه الكعبة البيت الحرام قياماً للناس»21 نه تنها خود كعبه را عامل قيام مردم قرار داده، محرّم كرد، بلكه آن محدوده وسيع حَرَم و ماهي كه حج در آن انجام ميشود همه آنها را به عنوان شعار و قيام مردمي قرار داد.«والشهر الحرام و الهدي و القلائد...» طبري در ذيل آيه مزبور ميگويد: قوام مردم در جاهليت كه به دوزخ و بهشت معتقد نبودند به كعبه بود، خداوند آن را با اسلام تأييد و تحكيم نمود، پناهنده به حَرَم از تعرّض مصون بود، اگر كسي قاتل پدر خود را در ماه حرام ميديد متعرض وي نميشد، و اگر قِلاده به گردن قرباني آويخته ميشد آن حيوان از تعرض محفوظ بود گرچه علف ديگران را از گرسنگي ميخورد. خلاصه آنكه: آهنگ زيارت خانه خدا مايه احساس امنيّت بود.
شكي نيست كه «بيت مقدس» از زمان سليمان ـ سلام اللّه عليه ـ به بعد قبله بوده چون باني و معمار آن، حضرت سليمان است. وجود مبارك رسول خدا ـ صـلياللّه عـليه وآلـه ـ نيز وقتي در مكّه نماز ميخواندند به گونهاي ميايستادند كه هم كعبه قبله ايشان باشد و هم بيت مقدس؛ زيرا بيت مقدس در شمال غربي كعبه است و آن حضرت در قسمت جنوب كعبه قرار ميگرفت كه هم به كعبه روكرده باشد و هم به بيت مقدس. اما در مدينه وضع تفاوت كرد و چارهاي هم نبود.
چون در اوائل قبله بيت مقدس بود مدتي هم كه رسول اكرم ـ ص ـ در مدينه به آن سو نماز ميخواندند فقط رو به بيت مقدس بود و كعبه پشت سر قرار ميگرفت! سرانجام در مسجد ذوقبلتين، در حال نماز وضع برگشت و تحويل قبله صورت گرفت.
در سوره مباركه «اسراء» بين كعبه و بيت مقدس جمع كرده است:«سبحان الذي أسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الأقصي الذي بار كناحوله» گرچه اطراف مسجد اَقصي پر بركت است؛ زيرا از نظر اقليمي سرزمينش حاصلخيز و از آب خوب و هواي لطيف و... برخوردار است ولي امروزه همه آن نعمتها يا بيش از آن در مكّه يافت ميشود؛ بدون اينكه سرزمين سوزان مكه از خود چيزي داشته باشد، اين در اثر استجابت دعاي حضرت ابراهيم(«و ارزقهم من الثمرات») و جزو آيات الهي است كه مكه همواره پر از نعمتهاي خدا باشد.
بين مسجد اقصي و كعبه تنها اين فرق نيست كه يكي را ابراهيم خليل كه از انبياء اولوالعزم است ساخته و ديگري را سليمان سلاماللّه عليه ـ كه از حافظان شريعت انبياي اولوالعزم است نه جزو آنان. بلكه فرق ديگر، آن كه ظاهرا در باره بيت مقدس خدا وعده نداده كه من آن را از خطر دشمنان حفظ ميكنم ولي در باره كعبه اين وعده داده شد عمل هم شده است.
اگر كسي بخواهد كعبه را محو سازد همان خدايي كه با «طير ابابيل» از آن حمايت كرد، با معجزهاي ديگر آن را مصون نگه ميدارد ولي در باره مسجد اقصي و بيت مقدس چنين وعدهاي نيست به همين جهت،...«بخت نصر» كه تمام مسجد اقصي را ويران نمود، خطري نظير جريان ابرهه متوجه او نشد.
ظاهر آيه شريفه اين است كه اولين خانهاي كه به عنوان معبد براي مردم بنا شده خانهاي است كه در مكه به سود آنان وضع شده است در اينجا فرمود: «وضع للناس» گرچه در باره تكليف حج با كلمه ـ عَلي ـ ميفرمايد: «للّه علي الناس» كه توضيحش خواهد آمد چون عبادت و تكليف هرگز عليه مردم نيست بلكه به سود آنان است لذا آنها كه اهل راهند در باره مكلّف شدن ميگويند: «مشرّف ميشوند نه مكلف»! هرگاه سنّ مرد به اول شانزده سالگي، و زن به اول ده سالگي رسيد ميگويند آنها مشرف شدهاند به خطابات الهي. زيرا دستورات الهي كلفت نيست، شرافت است. كسي كه قبلاً اين شايستگي را نداشت كه خداوند به او خطاب كند «اقيموا الصلوة و آتوا الزكاة»22 همراه با بلوغ، اين شايستگي را بدست ميآورد چون در باره دستورات ديني ميفرمايد: «ذلكم خيرلكم»23 و... از اين رو در عبادت با «لام» تعبير شده است.
ظاهر اطلاق آيه اين است كه بيت حرام و كعبه معظّمه اولين معبد جهاني است و هيچ پيامبري غير از كعبه قبلهاي نداشته است. همين معنا را ميتوان با بعضي از آيات سوره مباركه «مريم» تأييد كرد. در اين سوره گذشته از اين كه در جريان حضرت «مسيح» آمده است: «وجعلني مباركا أينما كنت و أو صاني بالصلوة و الزكوة مادمتُ حيّا»24 و نيز وصايايي كه در باره انبياي ديگر دارد وقتي تعدادي از انبيا را نام ميبرد، ميفرمايد: «اولئك الذين أنعماللّه عليهم من النبيين من ذرية آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذرية ابراهيم و اسرائيل و ممن هدينا و اجتبَينا اذا تتلي عليهم آيات الرحمن خرّوا سُجّدا و بكيّا»25 از آدم ـ سلام اللّه عليه ـ تا نوح و از نوح تا ابراهيم و انبياي بين ايشان تا ذراري ديگر،از همه اين انبيا به نيكي ياد كرده ميفرمايد: «اذا تتلي عليهم...» همگي سجده ميكنند. ناچار به سمتي سجده ميكنند، اگر مقصود از اين سجده خصوص سجده باشد بالأخره جهتي خواهد داشت و اگر مراد سجده نماز باشد باز هم سمت و قبلهاي دارد. چنانكه از آيه بعد كه ميفرمايد: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيّا» گروهي ناصالح، كه بعد آمدند نماز را ضايع ساخته، پيروي از شهوات را سنّت سيّئه خود قرار دادند، معلوم ميگردد كه انبيا، اهل نماز بودند و نماز و سجده هم سمت و قبلهاي دارد؛ يا بايد بگوييم همه جهتها مساوي بوده، براساس: أينما توَلّوا فثم وجه اللّه»26 كه بعيد است و يا بايد بگوييم جهت خاصي قبله آنان بوده. از ظاهر آيه چنين استفاده ميشود كه قبله همه انبياء از آدم تا خاتم ـ عليهمالسلام ـ، كعبه بوده است؛ زيرا همه نماز و سجده داشتهاند و اين كه بگوييم قبله مشخصي غير از كعبه داشتند، با اطلاق آيه سازگار نيست.
«للّذي ببّكة» هر آينه خانهاي است كه در بكّه بنا نهاده شد. گفتهاند منظور از «بكّه» همان «مكّه» است ،گاهي «ميم» تبديل به «باء» ميشود نظير «لازب و لازم» يا اينكه مسأله تبديل نيست، بلكه «لان لناس يَبُكُّ بعضهم بعضا»27 «بكّ» يعني كوبيدن، چون مردم در آنجا در اثر وفور و ازدحام جمعيت، مزاحم يكديگر ميشوند بكّه ناميده شده يا اينكه «بكَ» به معناي دفع و كوبيدن است از آن جهت كه اعناق جبابره را ميكوبد.
«مباركا و هديً للعالمين» اولين خانهاي كه در مكّه به عنوان معبد نهاده شده منشأ بركات فراوان و وسيله هدايت جهانيان است. «بركت» مال و شئ ثابت راميگويند، چيزي كه سهمي از ثبات و دوام داشته باشد. گودالهاي آب در بيابان كه در آن آب جمع شده نميگذارد هدر برود، را«بِركْه» ميگويند و به تعبير شيخ طوسي سينه را نيز «برك» مينامند چون جايگاه حفظ انديشه و اسرار و علوم است. و نيز كرك مخصوص سينه شتر را «برك» ميگويند.
ذات اقدس اله، از آن جهت كه ثابت و دائم است. «تبارك» است و خير او از آن رو كه دوام دارد مبارك. ولي در مكّه و كعبه، چون اين خير بيش از جاي ديگر از ثبات برخوردار است فراوانتر و پايدارتر يافت ميشود لذا فرمود: «مباركا».
از جهت ديگر كعبه وسيله هدايت جهانيان نيز هست؛ زيرا همه عابدان و سالكان به آن سمت متوّجهند و از آن جا دعوت حق توسط انبيا به گوش جهانيان رسيده است. وجود مبارك پيغمبرـ صلي اللّه عليه و آله و سلم ـ از آن جا نداي. لااله الااللّه را به گوش مردم رساند؛ و وجود مبارك خاتم الاوصياء ـ سلام اللّه عليه ـ نيز هنگام ظهور از آن جا پيام خويش را به گوش جهانيان ميرساند و سخن حق از آن جا برميخيزد، وسيلههاي فراوان ديگر براي هدايت مردم در آن جا وجود دارد. از آن جهت كه آيات بيشماري را در مكّه برميشمرد: «فيه ايات بيّنات» دراين خانه نشانههاي فراوان و روشن خدا وجود دارد.
«مَقامُ اِبراهيم»؛ بعضي خواستهاند بگويند. مقام ابراهيم بيان آيات بيّنات است و همانطور كه خود ابراهيم ـ سلام اللّه عليه ـ «كان امة واحدة» مقام او نيز به منزله آيات بينات است؛ يعني آنجا كه اثر پاي حضرت خليل ـ سلاماللّه عليه ـ است بينات و معجزات فراواني را به همراه دارد، خود اين مقام به منزله «امت واحده» در بحث اعجاز است.
حال چگونه «مقام ابراهيم» به تنهايي آيات بينات است به (صورت جمع) با اينكه «آية بينّة» به (صورت مفرد) است؟ احتمال نخست اين كه: اولاً سنگ سخت به شكل خمير درآيد خود آيت و معجزهاي است. ثانيا جاي مشخص آن به صورت خمير درآيد نه همه آن. ثالثا بعد از اين، تا عمق و گودي معيّني به صورت خمير درآيد سپس به حالت سنگ باقي باشد رابعا دشمنان فراواني خواستند اين اثر را محو سازند ولي از دستبرد همه طاغيان محفوظ مانده است. خامسا عدهاي در اين فكرند كه آثار هنري و باستاني و هرچه جنبه قدمت و حرمت خاص دارد را از ديار مسلمين بربايند ولي از دستبرد همه آنها محفوظ مانده باشد.
هم اكنون نيز اثر اين دو پا وجود دارد، نواري برنجي درلبه اين دو قدم شريف تعبيه شده كه بر چهره آن، با حسن انتخاب، اين جمله از آيةالكرسي نوشته شده است: «ولايؤده حفظهما»28
آيا شكل گيري مقام ابراهيم كه حضرت روي آن ايستاد هنگام چيدن بناي كعبه بود؟ يا وقتي كه حضرت براي بار دوّم برگشت و همسر اسماعيل ـ سلاماللّه عليه ـ گفت: پياده شويد تا من شما را شستشو كنم (سريا پايتان را بشويم) و حضرت پياده نشد، پا روي سنگ گذاشت و پاي مبارك در سنگ اثر كرد؟ يا هنگام امتثال «و اذّن في الناس بالحج يأتوك رجالاً...»29 بر بالاي آن سنگ قرار گرفته، اعلان كرد كه مردم به طرف كعبه آمده حج بجا آورند؟ در همه حالات، يا در يكي از اين حالات بود كه بر روي سنگ پانهاد و سنگ نظير جسمي نرم، اثرپذير شد؟ همه اينها محتمل است اما آنچه مسلم است اصل پاگذاشتن آن حضرت و ماندن اثر پا در آن سنگ است؛ حال كداميك از اين سه مقطع بوده، آن را بايد روايات خاصه مشخص كند.
مشابه اين خصيصه، در جريان حضرت داود ـ سلام اللّه عليه ـ در سوره «سبا»30 آمده كه: و لقد آتينا داود منّا فَضْلاً يا جبال أوّبي معه و الطّير و ألنّا له الحديد» در باره داود كارهاي فراواني انجام پذيرفت، يكي تعليم صنعت زرهسازي بود. «و علمّناه صنعة لبوس»31 يكي هم «و ألناله الحديد» بود كه آهن سرد و سخت را ما در دست او نرم كرديم! تعبير قرآن: «ألنّا» است يعني ما براي او نرم كرديم اما در مسأله زره سازي سخن از تعليم است چون زرهسازي جزو علوم و حرفههاي صناعي و قابل انتقال به ديگران نيز هست. اما ديگران نميتوانند آهن سخت و سرد را با انگشتان نرم كنند. در اين جا سخن از تعليم نيست. نفرمود: «و علمناه اِلانة الحديد» ما يادش داديم چگونه آهن را نرم سازد، مثلاً اگر بصورت كارخانه ذوب آهن باشد! كه علم است نه معجزه، بلكه فرمود: همانطور كه شخصي عادي موم را به صورت دلخواه خود در مـيآورد، آهـن در دسـت وجـود مبـارك داود ـ ع ـ مانند موم نرم بود و در دستش ميچرخيد، لذا روي اين جهت تكيه ميكند.
مقام ابراهيم نيز از اين قبيل است با اين تفاوت كه: «والنّا له الحجر» خواهد بود؛ يعني سنگ را آنچنان نرم قرار داديم كه پاهاي مبارك حضرت خليل همين كه روي آن قرار گرفت فرو رفت تا اثر پاها بماند. گذشته از اين كه مقام ابراهيم براي خليل حق، يك نوع محفظه نيز براي پاي مبارك بود، همان گونه كه حديد براي داود ـ سلام اللّه عليه ـ بود.
در باره اينكه چگونه مقام ابراهيم به تنهايي آيات بينات است دو احتمال بود، احتمال اول ذكر شد و همان است كه جناب «زمخشري» ذكر كرده است.
احتمال ديگر اينكه: «آيات بيّنات» شمارههاي فراواني دارد يكي از آنها مقام ابراهيم است و ديگري: «ومن دخله كان امنا».
خانه كعبه، يك امن تكويني دارد، زيرا بسياري از طاغيان خواستند آن را از بين برده به اهل مكه نيز آسيب وارد سازند ولي ذات اقدساله آن جا را مأمن قرار داده فرمود: «الذي اطعمهم من جوع وامنهم من خوف»32 آن روز كه از تشريع سخني نبود مردم مشرك مكه از امنيت خاصي برخوردار بودند. يك امن تشريعي كه: «من دخله كان امنا» يعني كسي كه وارد حرم شد شرعاً در امان است، طبري در ذيل آيه 97 سوره آل عمران نقل ميكند: در جاهليّت اگر جاني به كعبه پناه ميبرد هيچ كس متعرض او نميشد.
نيازي نيست، به تكلف افتاده بگوييم منظور از «آيات بينات» خصوص «مقام ابراهيم» يا خصوص امنيّتي است كه خدا قرار داده؛ جريان. «زمزم»، «حجر اسماعيل» و «حجر اسود» نيز از آيات بيّنه است. به علاوه خود «بيت» آيه بينّه و معجزه است؛ زيرا براساس آيات سوره «فيل» آنها كه خواستند كعبه را از بين ببرند، با هجوم لشكريان الهي مواجه شدند:
« ألم تركيف فعل ربّك بأصحاب الفيل... فجعلهم كعصفٍ مأكول» پس لازم نيست بگوييم «مقام ابراهيم» بيان آيات بينات است، بلكه از باب ذكر خاص بعد از عام است.
در سوره مباركه «بقره» ميفرمايد: «و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و أمنا و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلّي و عهدنا الي ابراهيم و اسماعيل أن طهّرابيتي للطائفين و العاكفين و الركع السجود»33 طي بحث مبسوطي آمده است كه چطور بيت اللّه مرجع جميع مردم و امن همگاني است هم امن تكويني دارد؛ زيرا اگر كسي بخواهد كعبه را محو سازد خدا به او امان نميدهد و هم امن «تشريعي»؛ زيرا هركس به آن جا پناه برده نميتوان حدود الهي را در آن جا بر او جاري كرد. مگر خود او حرمت بيت را رعايت نكند: «والحرمات قصاص»34 اگر كسي حرمت كعبه و مسجد حرام و حرم يا ماه حرام را رعايت نكرد شما نيز ميتوانيد او را و حرمت امور ياد شده را قصاص كرده، رعايت نكنيد.
اگر جاني در خود حرم، جنايت كرد ميتوان حد را بر او جاري كرد ولي اگر در خارج حَرَم مرتكب جرمي شده و به حرم پناهنده شد، بايد به او مهلت داد تا از حرم بيرون بيايد. البته خريد و فروش با او، احسان و اطعام به او ممنوع است تا با فشارآوردن به وي از آنجا خارج گردد.
در بعضي از آيات به امنيتي كه خداوند، نصيب سرزمين مكه كرده اشاره شده، نظير آيه سوره عنكبوت:
«أولم يروا أنّاجعلنا حرما آمنا و يتخطّف الناس من حولهم أفبالباطل يؤمنون و بنعمةاللّه يكفرون»35 مگر اينها نميبينند همه جا آدمكشي و آدم ربايي و غارتگري است ولي، ما اين سرزمين را امن قرار داديم! حتي در زمان جاهليّت نيز اين منطقه را امن قرار داديم، مردم در جاي ديگر اختطاف ميشوند ولي در اين جا محفوظند.
سرّش اين است كه اگر كسي بخواهد به كعبه يا مردم آن سرزمين آسيب برساند خدا به او مهلت نميدهد مخصوصا اگر بخواهد به كعبه صدمه برساند: «و من يردفيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم»36 و اين از خصائص حرم است، اگر كسي ملحدانه بخواهد ستمي روا دارد ما به او مهلت نميدهيم.
روايتي مرحوم ابن بابويه قمي در كتاب شريف «من لايحضره الفقيه» نقل كرده كه اگر كعبه از حرمت خاص برخوردار است و اگر در جريان ابرهه با «طير ابابيل» از كعبه حمايت شده چطور در جريان تحصّن ابن زبير در درون كعبه، خدا از او حمايت نكرد؟ آنگاه كه حجاج بن يوسف به دستور عبدالملك بالاي كوه ابوقبيس منجنيق نصب نموده كعبه را از آن جا زيرسنگهاي فراوان، در هم كوبيد و ابن زبير را دستگير كرده به هلاكت رساند؟
مرحوم «صدوق» در جواب فرمودهاند: حرمت كعبه براي آن است كه دين محفوظ بماند و حافظ و ضامن دين، در زمان حضور، امام معصوم ـ ع ـ و ولي خدا؛ و در زمان غيبت نايبان اوهستند. حضرت (ظاهرا امام سجاد ـ ع ـ) فـرمـود: اين زبيري كه سيدالشهدا ـ سلام اللّه عليه ـ و امام زمانش را ياري نكرد و بعد از شهادت آن بزرگوار امام زمان ديگرش (امام سجاد ـ ع ـ) را نيز ياري ننمود و خود داعيهاي داشت، اگر به كعبه هم پناه ببرد، خدا او را پناه نميدهد؛ چه اينكه خداوند در جريان ابرهه طير ابابيل را اعزام كرد ولي در جريان منجنيق بستن حجاج چنين لشكري را نفرستاد.
بالاخره امويان ابن زبير را كه آدم فاسدي بود گرفته و كشتند بعد هم كعبه را ساختند، مشكلي هم پيش نيامد. اما ابرهه آمده بود كه قبله و مطاف را بردارد خدا نيز به او امان نداد؛ پس جريان كار حَجّاج نقض آيه «من يرد فيه بالحاد بظلم...» نيست و با آن منافاتي ندارد.
هم اكنون نيز اين خطر وجود دارد! اگر خداي ناكرده آن سرزمين، سرزمين ستم بشود مادامي كه مردم در صراط مستقيم نباشند چنين نيست كه خدا دست ظالم را كوتاه سازد؛ بلكه ممكن است براساس «نُوَلّي بعض الظالمين بعضا»37 ظالمي را بر ظالم ديگر مسلط گرداند! عمده آن است كه مسلمين وظيفه اصلي خود را انجام دهند آنگاه و عيدالهي («من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم») تحقق پذيرفته به آن ظالم مهلت نميدهد.
شروع آيه با تأكيد نشانه اهميّت مطلب است فرمود: «إنّ أوّل بيت...»
اين بيت، هم به ذات اقدس اله منسوب است و هم به مردم. اما با دو تفاوت أدبي و تفاوت معنوي: تفاوت ادبي آن كه «بيت» بدون «لام» به خدا اسناد پيدا كرده ميفرمايد: «أن طهّرا بيتي...»38 لذا گفته ميشود كعبه بيت اللّه است ولي وقتي به مردم اسناد پيدا ميكند همراه با «لام» است. «... وضع للناس» كعبه بيت اللّه است نه بيت الناس ولي اين بيت اللّه براي مردم وضع شده است.
و امّا تفاوت معنوي، آن است كه اين بيت در اثر اضافه به «اللّه» شرافت پيدا كرده و مردم در اثر اضافه به كعبه، شريف ميشوند. شرف كعبه به خاطر ارتباط با حق، شرف مردم بر اثر ارتباط با كعبه است.
فرمود. «وضع» للناس نه «بُنِيَ» للناس؛ يعني تشريعا براي اين كه معبد و قبله و مطاف مردم بشود، براي همه مردم وضع شده، اختصاص به گروهي معيّن ندارد.
اين آيه شريفه فرضا به خود آن سرزمين هم اشاره كند به اين اعتبار است كه خود آن سرزمين حرم است و آنچه مهم است آن محدوده، آن بناي خاص و مبناي خاص ميباشد.
اين كه ميگويند كعبه قبله است در مقابل كساني گفته ميشود كه ميگويند. «براي افراد نزديك كعبه، و براي آنان كه در مكه هستند مسجد حرام، و براي افرادي كه دور هستند حرم قبله است»39 كه البته سخني است ناصواب. قبله فقط كعبه است چه براي دور يا نزديك، ليكن تفاوت در نحوه استقبال است، صدق استقبال فرق ميكند. اسلام در همه موارد به پيامبر و ديگران آموخت كه در تمام حالات بگويند: «والكعبة قبلتي».40
در تمام اذكارِ تلقيني سخن از اين جمله است. تمام زندهها و مردهها با كعبه سرو كار دارند در حال احتضار، به نوعي و در حال دفن، به نوع ديگر، هيچ كس با مسجد حرام يا حرم كار ندارد و جمله «شطر المسجد الحرام»41 از آن جهت است كه: «فلنولينك قبلة ترضيها».42
چون شطر المسجد حرام استقبال كني به كعبه رو كردهاي؛ پس تفاوت در روگرداندن و استقبال است نه در قبله. افراد نزديك متوجه جِرم كعبه و افراد دور به سمت حرم كه بايستند به كعبه رو كردهاند. و نيز آيه «و حيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره»43 يعني استقبالتان به آن سمت باشد نه اينكه قبله مسجد حرام است. هماكنون نيز كه به طرف حرم رو ميكنيم به طرف جهت، استقبال داريم. تا اين جا نزد محققين قطعي است كه قبله، مسجدالحرام و حرم نيست بلكه خصوص كعبه است اما بعضي از بزرگان اين نكته ظريف را نيز يادآور شدهاند كه: خود كعبه قبله نيست، بلكه فضاي خاصّ آن قبله است.
خداي رحمت كند استاد ما مرحوم محقق داماد، مكرر اين جمله را ميفرمود: خود كعبه قبله نيست زيرا روزي كه كعبه به وسيله سيل و امثال آن ويران شد چنين نبود كه مسلمانان بيقبله باشند بلكه آن فضا و آن بعد خاص «من تخوم الارض الي عنان السماء»44 قبله است، نه همين خانه چند ضلعي كه ارتفاع خاص دارد! بلكه اين بيت در جاي قبله قرار گرفته، لذا كساني كه زير زمين نماز ميخوانند اگرچه چند طبقه هم زير باشند باز استقبالشان همچون افرادي كه بالا هستند محفوظ است سمت آن بعد و فضا كه قبله است قابل تغيير و تبديل نيست.
اين لطيفه نيز در كلام فخر رازي آمده و بعدها به كتابهاي ديگر منتقل شده است كه: «در شرف كعبه همين بس كه عامرش ذات اقدس جليل، مهندسش جبرئيل، و معمارش خليل و دستيارش اسماعيل است!45 «و كفي بذلك فضلا و شرفا» ولي دليلي بر ثبوت اين شرافت در مورد بيت مقدس وجود ندارد.
در اين سرزمين، آيات بينات، نشانههاي روشني براي غيب است. آيت يعني علامت، به لسان و اصطلاح قرآن كريم اينها علامت صدق انبيا، ربوبيت حقّ و خالقيت خالقند.
در تفسير. فخر رازي» نشانههاي فراواني، از كيفيت ساختمان كعبه و خصوصيتهايي كه در آن محور و محدوده هست ذكر شده:46
آب زمزم گذشته از آن كه شفاست، اگر مدتها نيز بماند محفوظ است، و نيز چشمهاي است كه هزاران سال جوشش دارد؛ باتوجه به اين كه آن جا سرزمين باران و برف نيست كه براساس «فسلكه ينابيع في الأرض»47 باشد جايي كه بارانش بسياركم، و بارش برف در آن كمتر سابقه دارد چشمهاي چندهزار سال بجوشد و هيچگاه نخشكد! از آيات بينه الهي بشمار ميآيد.
بركاتي نيز در اين آب وجود دارد تا جايي كه وجود مبارك پيامبر اكرم ـ صلياللّه عليه و آله و سلم ـ آن را استهداء ميكردند، يعني از كساني كه از مكه ميآمدند هديه آب زمزم را طلب مينمودند: جوشش زمزم، دوام جوشش آن، شفابخشي وصيانتش از فساد و بو برداشتن، هر يك به نوبه خود معجزه است پس تنها در خود اين آب آيات بينّاتي وجود دارد.
آنچه در اطراف مكه قرار دارد (سرزمين مشعر، عرفات و مني) نيز از آيات بيّنه حق است با اينكه آن جا سيلي نيست كه سنگريزهايي به وسيله آن پديد آيد (چون جايي كه مسيل و سيل خيز باشد سنگهاي بزرگ همراه با آبهاي تند كوبيده شده به صورت ريگ در ميآيند) فراهم بودن اين همه ريگ، كه هر زائر بطور متوسط يا حداقل هفتاد ريگ برميدارد و هنوز تمام نشده، خود معجزه است:
فخر رازي در تفسير خود ميگويد: سالانه ششصدهزار نفر(درآن زمان) هركدام هفتاد ريگ برميدارند و با آن جمرهها را رمي ميكنند اما معلوم نيست چه كسي آنها رابعد از رَمي جمع ميكند؟! سپس ميگويد: «جزء فضايل آن سرزمين است كه طولي نميكشد ريگها پس از جمع شدن برچيده ميشوند»48 هم اكنون ميگويند مأموران سعودي آمده تسطيح ميكنند ولي آن زمان چنين نبوده.
پرندگان سعي ميكنند بر بالاي كعبه آرام نگرفته آنجا را آلوده نسازند: البته آلودهنكردن در مشاهد مشرفه نيز هست ولي اينكه پرنده آن جا ننشيند و اگر از بالا به سرعت پايين بيايد وقتي به كعبه رسيد زاويهاي ايجاد كرده فاصله بگيرد خود نشانه آيه بيّنه بودن است.
درباره حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين ـ سلام اللّه عليه ـ نيز چنين كرامتي گفته شده براساس «ينحد رعني السيل و لايرقي الي الطير»49 در آنجا نيز پرندگان ادب را رعايت ميكنند.
و نيز گفته شده: درندهها در محور حرم به يكديگر كاري ندارند و به حيوانات اهلي آسيب نميرسانند:
و بالاخره شواهد ظنّي فراواني است كه آن منطقه، سرزمين عادي نيست حيوانات در امن هستند انسان نيز از يك امن نسبي خوب برخوردار است «اطعمهم من جوع وامنهم من خوف»50 با اين كه «... يتخطف الناس من حولهم أفباطل يؤمنون و بنعمة اللّه هم يكفرون».51
مقام حضرت خليل ـ سلام اللّه عليه ـ كه قرآن در بخش نماز و طواف روي آن تكيه ميكند حرمت خاصي داشته از آيات بنيه الهي است.
فرمود «اذجعلنا البيت مثابة للناس و أمْنا و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلّي و عهدنا الي ابراهيم و اسمعيل ان طهرّا بيتي للطائفين و العاكفين والرّكع السجود»52 آيا نماز بايد خلف المقام باشد يا عندالمقام كافي ميباشد بحث فقهي است كه براساس اختلاف روايات، بعضي احتياطا گفتهاند حتما بايد پشت مقام باشد. عدهاي هم عندالمقام را كافي دانستهاند.
بحث در باره معجزه بودن مقام، قبلاً تحت عنوان شكلگيري مقام ابراهيم، گذشت.
* * *
«و للّه علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً»
در اينجا گرچه «علي الناس» است اما اين «علي» در حقيقت «للناس» است نه عليالناس كه به معناي ضرر باشد. چنانكه لام «للّه» نيز به معناي نفع نيست يعني از طرف خدا بر مردم است... تنها وجوبي را ميرساند كه براي مردم خير است نظير «كتب عليكم القتال و هو كره لكم و عيسي ان تكرهوا شيئاً هو خيرلكم»53 و اگر چيزي خير شد البته به زيان كسي نيست. «لام» و «عَلي» وقتي در مقابل يكديگر قرار ميگيرند نشانه آن است كه از يك طرف حكمي برطرف ديگر جعل و واجب شده است نه اينكه بر ضرر او باشد.
ظاهرا در قرآن كريم، در بين عبادات، تنها خصوص حجّ است كه با تعبير «للّه عليالناس» آمده است؛ در باره نماز، روزه و امثال آن، نيامده «لله عليالناس اقامة الصلوة» يا «اتياء الزكاة» و... اين خود نشانه عظمت و خصوصيتي است كه در حج نهفته و در ساير عبادات نيست.
در باره نماز فرمود «اقيموا الصلوة»54 «نماز را به پاي داريد» ولي در مورد حج نفرموده: حج كنيد بلكه فرمود: للّه علي الناس ...»
«حج» مصدر است، بعضي آن را اسم مصدر ميدانند به معناي آهنگ بيت، قصد خانه خدا.
از دير زمان، مسأله «حجّالبيت» رواج داشت، از زمان حضرت ابراهيم ـ سلام الله عليه ـ به بعد رسم بر آن بود كه سال را با حج ميشمردند حضرت شعيب به موسي ـ سلام اللّه عليهماـ فرمود: «اني أريد ان أُنكحكَ إحدي ابنتيَهاتين علي ان تأجرني ثماني حجج»55 يعني من يكي از اين دو دختر را به نكاح و عقد تو درميآورم. بر اين مهر كه هشت حجّه اجير من باشي، يعني هشت سال، چون هرسال يكبار حج انجام ميشد لذا به جاي اينكه بگويند مثلاً چهار سال ميگفتند چهار حج. «ذوالحجة» را نيز كه ذوالحجه ميگويند براي آن است كه «حجالبيت» در آن ماه انجام ميپذيرد.
در اين آيه («لله علي الناس حج البيت...») تأكيدهاي فراواني وجود دارد:
1 ـ در سراسر قرآن ظاهرا تنها حج است كه با اين تعبير آمده. 2 ـ «للّه» مقدم شده و مبتداء را مؤخر آورده تا مفيد حصر بوده و نشان بدهدكه فقط براي خداست. 3 ـ مطلب را با بدل بيان فرموده و ميگويند ابدال به منزله تكرير است: نفرمود للّه علي المستطيع... بلكه فرمود: «لله عليالناس حجالبيت من استطاع». 4 ـ براي «الناس» كه مشمول تكليف هستند بدل «بعض من الكل» آورده شده: «من استطاع اليه سبيلاً» كه تفصيل بعد از اجمال يا تبيين بعد از ابهام مفيد تكرار و تأكيد است. و اگر ميفرمود «للّه حج البيت علي المستطيع» يا «لله علي المستطيع» يا «علي من استطاع اليه سبيلاً حج البيت» اين معنا را نميفهماند.
«البيت»؛ مقصود همان «أول بيت وضع للناس» است و استطاعت عقلي و شرعي هر دو مطرح است. عقلاً هركس توان رفتن ... را داشتهباشد (و لو متسكِّعاً) ميتواند مشرف شود گرچه حج وي حج واجب نبوده و مستحب است، و اگر مستحب هم نباشد زيارت است و معناي عام «مباركا و هدي للعالمين» براي همه هست، مستطيع باشد يا نه، حج باشد يا عمره، واجب باشد يا مستحب. اما حج واجب تنها بر مستطيع لازم است. در باب استطاعت بحثي فقهي است كه آيا تنها استطاعت «اليه» لازم است يا استطاعت «اليه» و «عنه» هردو؟56.
1 ـ آل عمران: 96 ]
2 ـ آل عمران: 95
3 ـ توبه: 108
4 ـ ج 2، ص 535
5 ـ مجمع البيان،ج2، ص 477.
6 ـ نور: 36.
7 ـ قمر: 55.
8 ـ حديد: 3
9 ـ مائده: 97
10 ـ ابراهيم: 37
11 ـ ابراهيم: 37
12 ـ ابراهيم: 37
13 ـ بقره: 126
14 ـ ابراهيم: 36
15 ـ عنكبوت: 67
16 ـ آل عمران: 97
17 ـ حج: 26
18 ـ حج: 27
19 ـ بقره: 127
20 ـ مائده: 97
21 ـ اسراء: 1
22 ـ بقره: 43
23 ـ بقره: 54، 184، 271
24 ـ مريم: 31
25 ـ مريم: 58
26 ـ بقره: 115
27 ـ نورالثقلين، ج1، ص 367.
28 ـ بقره: 255
29 ـ حج: 27
30 ـ سبا: 10
31 ـ انبيا: 80
32 ـ قريش: 4
33 ـ بقره: 125
34 ـ مائده: 45
35 ـ عنكبوت: 67
36 ـ حج: 25
37 ـ انعام: 129
38 ـ بقره: 129
39 ـ جواهرالكلام، ج 7، ص 320
40 ـ شرايع الأحكام، ج 1، ص
41 ـ بقره: 144
42 ـ بقره: 144
43 ـ بقره: 144
44 ـ وسائل، ج3، ص 247.
45 ـ تفسير كبير، ج 8، ص 145.
46 ـ التفسير الكبير، ج 8، ص 145.
47 ـ زمر:21
48 ـ التفسير الكبير، ج 8، ص 145
49 ـ نهجالبلاغه خطبه 3.
50 ـ قريش: 4
51 ـ عنكبوت: 67
52 ـ بقره: 125
53 ـ بقره: 216
54 ـ بقره: 43
55 ـ قصص: 27